تو
توبهانه ی شعرهای منی
یاشعرهایم بهانه ی تو
فقط می دانم
شاعری شدم دوره گرد
که در کوچه وپس کوچه های دلتنگی
هزار بهانه را
هزارغزل ازتو سرودم....
هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال
با که گویم که در این پرده چه ها می بینم
10نمونه از بهترین عبارات عاشقانه
1) "ما نه برای یافتن فردی کامل، بلکه برای دیدن کامل یک فرد ناکامل عاشق میشویم." – سام کین
2) "من باور دارم که دو انسان از قلبشان به هم متصلند، و مهم نیست که چه کار می کنید، که هستید و کجا زندگی می کنید؛ اگر مقدر شده که دو نفر با هم باشند، هیچ مرز و مانعی بین آنها وجود نخواهد داشت." – جولیا رابرتز
3) "دوستت دارم نه به خاطر اینکه چه کسی هستی، به این خاطر که وقتی با توام چه کسی میشوم." – ناشناس
4) "زندگی به ما آموخته که عشق در نگاه خیره به یکدیگر نیست، بلکه در یک سو نگریستن است." – آنتونیو دو سنت اگزوپری
5) "در عشق حقیقی، کوتاهترین فاصله بسیار طولانی است و از طولانی ترین فاصله ها می توان پل زد." –هانس نوون
6) "عشق یعنی وقتی دور هستید دلتنگ شوید اما از درون احساس گرما کنید چون در قلبتان به هم نزدیکید." –کی نودسن
7) "اگر هر بار که لبخند بر لبانم می نشانی، می توانستم به آسمان بروم و ستاره ای بچینم، آسمان شب دیگر مثل کف دست بود." – ناشناس
8) "بهترین و زیباترین چیزها در دنیا قابل دیدن و لمس کردن نیستند—باید آنها را با قلبتان احساس کنید." –هلن کلر
9) "این عشق نیست که دنیا را می چرخاند، عشق چیزی است که چرخش آنرا ارزشمند می کند." – فرانکلین پی جونز
10) "اگر معنای عشق را می فهمم، همه به خاطر توست." – هرمان هسه...
یک عمر به سودای لبش سوختم و آه
وقتی که لب آورد بیوسم رمضان شد...
دوستان سلام
چند زماني بود كلبه دلشدگان در خلوت به سر مي برد
از امروز به لطف و حمايت دوستان بروز خواهد بود
با تشكر
در گوشه ای از آسمان ابری شبیه سایه ی من بود
ابری كه شاید مثل من آماده ی فریاد كردن بود
من رهسپار قله و او راهی دره تلاقی مان
پای اجاقی كه هنوزش آتشی از پیش بر تن بود
خسته مباشی پاسخی پژواك سان از سنگ ها آمد
این ابتدای آشنایی مان در آن تاریك و روشن بود
بنشین ! نشستم گپ زدیم ام نه از حرفی كه با ما بود
او نیز مثل من زبانش در بیان درد الكن بود
او منتظر تا من بگویم گفتنی های مگویم را
من منتظر تا او بگوید وقت اما وقت رفتن بود
گفتم كه لب وا می كنم با خویشتن گفتم ولی بعضی
با دستهای آشنا در من بكار قفل بستن بود
و خیره بر من من به او خیره اجاق نیمه جان دیگر
گرمایش از تن رفته و خاكسترش در حال مردن بود
گفتم : خداحافظ كسی پاسخ نداد و آسمان یكسر
پوشیده از ابری شبیه آرزوهای سترون بود
تا قله شاید یك نفس باقی نبود اما غرور من
با چوبدست شرمگینی در مسیر بازگشتن بود
چون ریگی از قله به قعر دره افتادم هزاران بار
اما من آن مورم كه همواره به دنبال رسیدن بود
محمد علی بهمنی
فالمان هرچه باشد
باشد ...
حالمان را درياب !
خيالکن حافظ را گشودهاي و ميخواني :
« مژده اي دل که مسيحا نفسي ميآيد »
يا
« قتل اين خسته به شمشير تو تقدير نبود »
چه فرق ؟
فال نخواندهي تو
منم !
محمدعلي بهمني
سخنرانی شاملو درباره فردوسی
«برای مبارزه با جهل وتعصب، بایستی باورها و اعتقادات مردم را تغییر داد و یکی از آنها باور غلطی است که ما به «شاهنامه» پیدا کردهایم. شاهنامه پر از جعل واقعیتهاست ... فردوسی، همنژادپرست و فئودال بود و کاری که در شاهنامه کردهاست عبارت است از دفاع از طبقه و گروه خودش...»
کیهان سلطنت طلب،چاپ لندن،شماره ۲۹۹،مورخ ۶/۲/۱۳۶۹
سخنرانی شاملو درباره حافظ
«... عظمت حافظ در طرز تفکر اوست، ... من به دلایل بسیاری، حافظ را ضد «جبر» میدانم،در این صورت اگر در پارهای از ابیاتش میبینم که خطاب به زاهد میگوید؛ از ازل خدا مرا گناهکار خلق کرده، شک نیست میخواهد منطق جبری آن حضرت را گرزوار به کلهاش بکوبد...» روزنامه کیهان،مورخ ۲/۲/۱۳۵۰
«افق او (حافظ) از افق بسیاری شاعران متوسط روزگار ما نیز محدودتر بودهاست... شاید بتوان ادعا کرد که میتوان در پرمایهترین اشعار شاعری چون الیوت چنان غوطه خورد که شناگری ماهر در گردابی هایل، اما هرگز نمیتوان درباره حافظ این چنین ادعا کرد.» مجله فردوسی،شماره ۷۵۷،مورخ ۱۳/۱/۱۳۴۵
درباره شاملو
«این را به یقین میگویم که «بامداد» از مرگ تواناتر است. صبح را مرگ خاموش نمیتواند کرد. غیبت شبانهاش، تنها فرصتی است کوتاه که در اعماق ظلمت تا فردا منتظر بمانیم اندیشناک، که دنیا بی روشنی او چه ملالانگیز است!»
جواد مجابی، مؤلف کتاب «شناختنامهٔ شاملو» بهمناسبت بزرگداشت احمد شاملو در لندن
«شاملو حماسهپرداز انسان پویا و مقاوم و مهربان این سرزمین است. شاعر این مردم خاموش اما بیناست که فرهنگ و بصیرتاش را در شعر و اسطوره از دستبرد یورشگران تاریخ ایمن داشتهاست. او با اعتلای زبان ادبی مکتوب در شعرش، هوشمندانه به ضرورت گسترش طبیعی این زبان ادبی به مدد زبان جاری مردم آگاهی یافت و شعرش را با ژرفکاوی در طول و عرض زبان فارسی، تا حد اعجاز آفرینشگری، ترکیب تقلیدناپذیری بخشید.»
جواد مجابی، مؤلف کتاب «شناختنامهٔ شاملو» بهمناسبت بزرگداشت احمد شاملو در لندن
«شعر منثور یا سپید که هنوز هم فقط و فقط در شاملو و کارهای او قابل مطالعهاست، شعری است که میکوشد موسیقی بیرون شعر را بهیک سوی نهد و چندان از موسیقی معنوی و گاه موسیقی کناری کمک بگیرد که ضعف خود را از لحاظ نداشتن موسیقی بیرونی، جبران کند. اما از توفیق اینگونه شعر، به جز در کارهای درخشانی از احمد شاملو، هنوز مورد تردید است.»
محمدرضا شفیعی کدکنی، به نقل از ماهنامه حافظ، شماره یک/ فروردین ۱۳۸۳